- ۱ نظر
- ۱۱ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۱۳
حقیقت مطلب اینکه وقتی میخواستم از بلاگفا بیام اینجا خیلی با خودم کلنجار رفتم که بیام یا نه اما دل زدیم به دریا و اومدیم به این مکان.
شاید تحولی باشد برای انتشار عقاید و افکارم در قالب مجازی ...
تعریف می کرد و می خندید؛
«یه نفر داشت تو خیابون شهرک سیگار می کشید، اون جا سیگار کشیدن ممنوعه. نگه داشتم بهش گفتم یه دقیقه بیا اینجا، گفت به تو چه، می خوام بکشم، تو که کوچیکی، خود خرازی رو هم بیاری بازم میکشم. گفتم می کشی؟ گفت آره. هیچ کاری هم نمی تونی بکنی.»
می گفت: «دلم نیومد بگم من خرازی ام. رفتم یه دور زدم برگشتم. نمی دونم چه طور شد، این دفعه تا منو دید فرار کرد. حتی کفش هاش از پاش در اومد، برنگشت برشون داره...!»
سفیر... زمان... :
به فدای خنده هایت؛
دعا کن برای ما..
حـاشیـ ـه:
هر روز ساعت دلم را عقب میکشم، تا خیال کنم؛
دیر نکرده ای هنوز..
اللهم عجل لولیک الفرج