یه بچه شیعه

یه بچه شیعه

زمان بازرگان به ما بر چسب چریک زدند ، زمان بنی صدر هم برچسب منافق! الان هم بر چسپ خشک مقدسی و تحجر؟ هر قدمی که در راه خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم ،برچسب بارانمان کردند. حالا روزی ده برچسب دشت می کنیم ، اما بسیجیان: دلسرد نباشیدحاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند،ما رهرو نائب صاحب الزمان حضرت امام خامنه ای هستیم و با کسی دیگر کار نداریم فقط و فقط حضرت امام خامنه ای... حرف دل : اگر دشمنان از سر هایمان کوه ها بسازند،فرزندانمان هرگز در کتاب تاریخ خود نخواهند خواند که خامنه ای تنها ماند... حرف برای گفتن زیاد داریم... ولی ...

سامانه پیام کوتاه شخصی: 10009118088424

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

خـداونـدا! فقـط می‌خواهم شهیـد شـوم؛ 
شهیـد در راه تـو. خدایـا مـرا بپـذیـر و درجمع شهدا قرار بـده.
خداونـدا روزی شهـادت می‌خواهـم که از همه چیـز خبـری هسـت الا شهـــادت... شهیـد کاظمـی

امروز وقتی به درختان کوچه خودمون نگاه میکردم متوجه شدم که شاخه ها کم کم با نزدیک شدن بهار در حال شکوفه زدن هستن ناخودآگاه ذهنم به سمت دیگری رفت

نمیدانم این جمله را کجا شنیدم و یا خواندم:

وقتی گیاهان هم به آمدن بهار امید دارند چرا انسانها ...

آری بهار خواهد آمد ...

آن مصطح کل خواهد آمد ...

«فاطمیه فصل بیعت با علی است» به عنوان شعارمشترک هیأت‌ها و مجموعه های فرهنگی سراسر کشور در ایام فاطمیه ۱۴۳۵ انتخاب شد. برای ایجاد جریانی هماهنگ و یکپارچه میان تمام عاشقان اباعبدالله در سراسر کشور دعوت می‌کنیم شما هم نامواره ویژه فاطمیه ۱۴۳۵ را در کنار فضاهای رسانه ای تحت مدیریت خود درج نمایید.

گفتم: خسته‌ام
گفت: "لاتقنطوا من رحمة الله" از رحمت خدا ناامید نشوید (زمر/53)

حقیقت مطلب اینکه وقتی میخواستم از بلاگفا بیام اینجا خیلی با خودم کلنجار رفتم که بیام یا نه اما دل زدیم به دریا و اومدیم به این مکان.

شاید تحولی باشد برای انتشار عقاید و افکارم در قالب مجازی ...


تعریف می کرد و می خندید؛
«یه نفر داشت تو خیابون شهرک سیگار می کشید، اون جا سیگار کشیدن ممنوعه. نگه داشتم بهش گفتم یه دقیقه بیا اینجا، گفت به تو چه، می خوام بکشم، تو که کوچیکی، خود خرازی رو هم بیاری بازم میکشم. گفتم می کشی؟ گفت آره. هیچ کاری هم نمی تونی بکنی.»
می گفت: «دلم نیومد بگم من خرازی ام. رفتم یه دور زدم برگشتم. نمی دونم چه طور شد، این دفعه تا منو دید فرار کرد. حتی کفش هاش از پاش در اومد، برنگشت برشون داره...!»

یاد یاران

سفیر... زمان... :
به فدای خنده هایت؛
دعا کن برای ما..

حـاشیـ ـه:
هر روز ساعت دلم را عقب میکشم، تا خیال کنم؛
دیر نکرده ای هنوز..
اللهم عجل لولیک الفرج